در پی فرار داوود نفوذ طالوت در بین مردم کم شد و جمعیت انبوهی علیه وی قیام کردند، و تعداد فراوانی از سربازانش متواری شدند. طالوت نیز از ترس و وحشت خون مردم بی گناه را ریخت و آنها را شکنجه می کرد. سپس به کشتار روحانیون بنی اسرائیل پرداخت و برای حفظ سلطنت خود لشکری نیرومند مهیا ساخت و با غضب و ستم بر آنها حکومت نمود.
داوود نیز در این میان لشکری عظیم مهیا ساخت تا در صورت نیاز بتواند پاسخ مکر و نیرنگ و ظلم و ستم طالوت را بدهد.
داوود با سپاهش به سوی طالوت حرکت کرد و آنها را در دره ای که از فرط خستگی به خواب رفته بودند یافت. داوود به آرامی به سمت طالوت رفت و نیزه او را که در پهلوی خویش داشت برداشت. طالوت از خواب بلند شد و به دنبال نیزه خود پرداخت و چون آن را نیافت به جستجوی کسی که آن را برداشته بود پرداخت. در این میان فرستاده داوود نزد او آمد و گفت؛ این نیزه تو است، خدا به داوود قدرت داد که سرت را از بدنت جدا کند ولی داوود با قلب رئوف خود چنین نکرد.
گفتار نماینده داوود در دل طالوت اثر کرد و آتش حسرت و پشیمانی در او زبانه کشید. طالوت پشیمان بود که چرا به داوود خیانت کرد، در حالی که او اهل خیانت نبود؟
[225]
پشیمان بود که چرا مردم بی گناه را کشته و اکنون باید در پیشگاه عدل الهی چه کند و چه عذری آورد؟
طالوت از همان راهی که رفته بود، حیران و سرگردان بازگشت. در بیابانها پیوسته اشک ندامت می ریخت و از خدا طلب استغفار و توبه می نمود تا اینکه در همان حال جان سپرد. پس از مرگ طالوت، بنی اسرائیل همگی به سوی داوود شتافتند و با او بیعت کردند. خدا نیز سلطنت او را مستحکم کرد و به او حکومت و تدبیر حکومت و قضاوت عطا کرد.